احمد ظاهر_از تو دورم من دیوانه و مدهوش تو ام...Ahmad Zahir_Az To Doram

از تو دورم من، ديوانه و مدهوش تو ام آنچنان محو تو گشتم که در آغوش تو ام يکدم از دل نبرم ياد دلاويز ترا گر چه چون عشقِ ز دل رفته٬ فراموش تو ام نگهِ گرمم و در چشم سخنگوی تو ام هوس بوسه ام و در لب خاموش تو ام همچو اشکی که ز جان ريخته در دامن تو چون صدایی که ز دل خاسته در گوش تو ام پای تا سر همه طوفانم و آشفتگی ام بحر پُر موجم و عمريست که در جوش تو ام گرچه در حسرتم از دوری ی برق نگهت زنده با ياد تو و گرمی ی آغوش تو ام در دلِ اين شبِ تاريک که چون بخت منست تا سحر منتظر صبح بناگوش تو ام خاطر نازکت آزرده شد از محنت من بار سنگينم و آويخته از دوش تو ام ابو الحسن ورزی
Back to Top