Ahmad Zahir - Emshab Az Bada Kharabam

امشب از باده خرابم کن و بگذار بميرم غرق دريای شرابم کن و بگذار بميرم قصه ی عشق بگوش من ديوانه چه خوانی بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بميرم گر چه عشق تو سرابيست فريبنده و سوزان دلخوش ای مه به سرابم کن و بگذار بميرم زندگی تلخ تر از مرگ بود گر تو نباشی بعد از اين مرده حسابم کن و بگذار بميرم پيرم و نيست دگر بيم ز دمسردی مرگ گرم رويای شبابم کن و بگذار بميرم خسته شد ديده ام از ديدن امواج حوادث کور چون چشم حبابم کن و بگذار بميرم تابکی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم از در خويش جوابم کن و بگذار بميرم اشک گرمم که بنوک مژۀ شمع بلرزم شعله شو، يکسره آبم کن و بگذار بميرم
Back to Top